فیلم از تاریکی زمانی شروع می شود که یک پلیس زن وارد خانه ای خالی از سکنه می شود. یک تماس 911 در موسیقی متن پخش می شود. صدایی روی خط زمزمه میکند: «فقط به کسی چاقو زدم». او با لکنت زبان گفت: “من باید بروم بیرون…”
در همین حال مامور پلیس به بررسی خانه ادامه می دهد. “خانم، شما هنوز آنجا هستید؟” بخش سیم می تپد.
“من نمی توانم بیرون بیایم. هنوز می تواند اینجا باشد…”
با ورود بازدیدکننده آهسته به اتاق دیگری، رشته ها پوست می کنند. زمین مملو از شمع است و دایرهای حکاکی شده را احاطه کرده است. اینجا یه اتفاقی افتاده از تمام خون ها می توان فهمید. یا در نیمه باز که زن به سمت آن می رود. یا تارها که با هشدار به حرکت و فشار ادامه میدهند.
زمانی که گروهبان برای (جنیفر لافلور) دو در را به اتاق بعدی باز می کند، موسیقی متوقف می شود. خون بیشتری در داخل وجود دارد، این بار روی یک ملحفه سفید که کاناپه را پوشانده و یک صندلی راحتی در آن نزدیکی است. در یک لحظه، صاحب خانه را ملاقات می کنیم، مادری عزادار و معتاد سابق، با بازی آنا کمپ. پلیس دیگری در صحنه بعدی و از داخل یک ایستگاه پلیس محلی می گوید: «اسم او کورا لوون است. و برای روشن بودن، در حالی که این خانه کورا است، “این خون شخص دیگری است.”
فیلم از تاریکی قبل از اینکه کورا خانهاش را قرمز کند، بین ایستگاه پلیس و هر کجا که میرود، جابهجا میشود. او یک پدر و مادر بدون فرزند است، بنابراین به زودی مشخص می شود که واقعاً چه اتفاقی در اینجا افتاده است: کورا شیطانی را مجسم کرد تا پسر جوانش نوح (ادواردو کامپیرانو) را از مرده بازگرداند. بری بر روی این موضوع تمرکز میکند که چرا کورا این کار را انجام داد، اما پاسخهای پیش پا افتاده و اغلب عمومی که توسط نویسنده/کارگردان، توماس مارچیز، افسر پلیس سابق، و همکارش جسوب فلاور، نویسندهاش، ارائه شده است، وجود ندارد.
فیلم از تاریکی با هر قدمی که شخصیتهایش برمیدارند، سؤال خود را میپرسد و پاسخ میدهد. غم و اندوه، مانند تروما، مضمون است، بنابراین جای تعجب نیست که داستان کورا ظاهراً وحشتناک است، هرچند تیره و تار. با گذشت زمان، او با هابیل (جان آلس)، که یک گروه حمایتی از آسیب دیدگان را رهبری می کند، پیوند می زند. آبل در نهایت یک راه غیر متعارف برای کورا پیشنهاد می کند تا دوباره با نوح متحد شود. همانطور که ممکن است حدس بزنید، طرح هابیل طبق برنامه پیش نمی رود.
کورا که در غم و اندوه خود غوطه ور شده است، با توجه به شک و تردید درست او، تنها به طور گذشته نگر چیزی را تأیید می کند که بری از قبل می داند. وقتی یکی از همکاران بری پیشنهاد میکند که احتمالاً کورا دوباره به مواد مخدر بازگشته است، قبل از اینکه بری بگوید: «شاید» مکثی طولانی و سنگین وجود دارد. او بدیهی است که شک دارد، و با توجه به درهمرفتن مداوم فیلم بین گذشته قبل از مراسم و تحقیقات کنونی کورا، هیچ زمان و دلیل خوبی برای شک بری وجود ندارد. چیزی که شخصیت لافلور در نهایت پیدا میکند مسلم است. علاوه بر این، ما نیازی به بسته شدن نداریم زیرا بقیه فیلم اساساً بیهودگی جستجوی آن را ثابت می کند.
سپس دوباره، وایت به همان دلایلی که کورا و آبل در آشفتگیشان خیلی آشکار هستند، قانعکننده نیست. خوانشهای خطهای پرتحرک با جهت بد، نمادهای سربی و نمرههای فشاری، زیر خط، پررنگ و مورب مشخص میشوند. شما هرگز نباید تعجب کنید یا سعی کنید درک کنید که شخصیت ها چه احساسی دارند، زیرا آنها هرگز از گفتن احساسات به شما دست نمی کشند. پاسخ، همیشه غم انگیز و ترسناک است، اما « From Black » واقعاً هیچ کدام نیست.
مارکس و فلاور دائماً به احساسات گسترده و جزئیات واقعی اشاره می کنند که قطعه خلقی مرده آنها هرگز واقعاً آنها را پیدا نمی کند. یک سکانس رویایی اسلوموشن وجود دارد که در آن نوح سعی میکند از یک آدمربای تنومند (ریچی مونتگومری) فرار کند، که در حالی که کمپ در وسط جاده بیصدا فریاد میزند، بچه را به ون میبرد. همچنین چند صحنه از spellcraft نادرست وجود دارد، از جمله برخی از معلق کردن، نفس های سنگین، و خشم شیطان. یک حضور مرموز می گوید: “درد تنها چیزی است که باقی می ماند.”
مانند آبل و بری (و تقریباً همه افراد دیگر در فیلم)، کورا به سختی احساساتی را که قرار است داشته باشد نشان می دهد. در یک صحنه اولیه، او مشتاقانه به صحبت های آبل گوش می دهد که نظریه ای از طرفداران وحشی درباره «یافتن نمو» را خلاصه می کند. ظاهراً وقایع عجیب و غریب آن فیلم فقط داستانی است که پدر عزادار نمو برای خود تعریف می کند زیرا “دلقک ماهی نر تخم مرغ های آنها را می خورد.” کورا می گوید: تاریک است. هابیل با اینکه تنها نیست با خودش می خندد. سپس به کورا می گوید که «نمو» در لاتین به معنای «هیچ کس» است. من آن را باور نمی کنم، و واقعاً ای کاش باور می کردم.